ترمهترمه، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

روزهای قشنگ ترمه

تولد دو سالگي ترمه جونم

تولدت دختر گلم افتاد شب تاسوعا،،بر عكس پارسال كه خيلي مفصل بود،،امسال خيلي كوچولو برگزار شد،،اول ازهمه من بي حال بودم و درگير تغيير وضعيت واسه دوباره مامان شدن و با تهوع هاي دوباره دست و پنجه نرم ميكردم و غافل از بزرگترين روز زندگيت شدم ،،حتما جبران ميكنم دخمل گلم تولدت مباركح البته تولدتو با تولد عمه فاطمه كه ٢١ معر بود يكي كرديم و يه كيك كوچولو با كلي كادو از همه برگزار شد،،دخترم دوست دارم و عاشقانه ميبوسمت و برات بهترين ها رو ارزو ميكنم عشق كوچكم ...
25 آبان 1394

دلنوشته مادرانه

   اعتراف می‌کنم که در زندگی‌ام همیشه عاشق نقش‌های پررنگ بوده‌ام. از زندگی پر سر و صدا، شلوغ، پر از جنجال و حاشیه و هیجان خوشم می‌آید) اعتراف می‌کنم که خانه ماندن به نظرم بستن در به روی همه آن چیزهای هیجان انگیز بود،محدود کردن یک آدم با رویاهای گنده، در یک خانه و زندگی کوچک و خلوت. شبیه قفس به نظر می‌رسد، نه؟ اوایل همین طور بود. آن اوایل می‌گفتم «من آدم خانه ماندن نیستم». سعی کردم یاد بگیرم که از این وضعیت جدید و متفاوت لذت ببرم. اعتراف می‌کنم که یاد گرفته‌ام لباس‌ها را تا کنم و در کشو بچینم، قرمه‌سبزی‌هایم را جابیندازم، سوپ درست کنم، گلدان&zwnj...
25 آبان 1394

دلنوشته مادرانه

اول باید اعتراف کنم که خودم دلم می‌خواهد بدانم بین بچه اول و دوم چه فرقی هست، اما حالا برای فهمیدنش کمی زود است. اگر عمری باقی بود، شاید یک روز این‌جا در موردش نوشتم. اما  می‌توانم در مورد تفاوت دو بارداری بنویسم. هرچند این جور چیزها اصلا قابل تعمیم نیست و قطعا برای هر کس منحصر به‌فرد و متفاوت است. - آزمایش لازم نیست. خودت می‌فهمی. انگار صدای ته دلت برایت آشنا باشد؛ می‌دانی که بارداريبی حتی   بي آزمایش بتا و Hcg و این چیزها. - ذوق فهمیدن ماجرا و خبرپراکنی‌اش هیچ کمتر از اولی نیست، اما بقیه به اندازه اولی ذوق نمی‌کنند و تحویلت نمی‌گیرند. این دیگران که می‌گویم، می‌توانند ...
25 آبان 1394
1